با سلام...
ادامه ماجرای صیفالله قژه... البته گفتم که زیاد جدی نگیرید
تا اوجا گفتم که متوجه شد کارش داشتیم و اونم گیر داد که باید کمکمون کنه...
خوب من تو دلم گفتم که یکی دو بار ورش میدارم میبرم کافینت خودش اگه یه کم عقل داشته باشه میفهمه که سایز این حرفا نیس و بی خیال قضیه میشه... خلاصه در جا بردمش برا کافینت کاوش(اون زمون کاوش هنوز باز بود). نشستم سر یکی از سیستما اونم کنارم نشست... من هی تند تند تایپ میکردمو مطلب می زدم. هر چی دقت میکردم این بشر یه کمی کم بیاره، عمرا به رو خودش هم نمیآورد... خیلی زود توی همون یه ساعت خیلی چیزا رو یاد گرفت... باز گیر داد میخوام آی دی داشته باشم... آی دیش رو هم ساخت... خداییش من یکی کم آوردم... هر کاری که میکردم اون سه سوته یاد میگرفت... اصلا سوال هم نمیپرسید... فقط یاد میگرفت... چهطوری خدا می دونه... خلاصه گذشت و گذشت ... ناجور با ما فابریک شد... مطلب میزد...پی ام میزاشت... تا اینکه من گفتم میخوام تا یه ماه دیگه برم برا دانشگاه معلوم هم نیست کجا قبول میشم... احتمالا تو از گروهمون کنار زده بشی... خیلی ناراحت شد... باز دوباره گیر داد که من باید بیام دانشگاه...به قول خودش( مه سرم نیو). راستی راستی هم سرش نمیشد... بکوب درس میخوند تا اینکه دیپلمشو بگیره و کنکور قبول شه بیاد دانشگاه... تا اینکه یه روز متوجه شدم آی دیم وارد نمیشه... متوجه شدم صیفالله قژه هکم کرده... ای نامرد... نمک میخوری نمکدون میشکونی... پیگیر شدم فهمیدم میخواسته گروه رو خورش تنهایی بگردونه و ما رو از دور خارج کنه... باهاش حرف زدیم و راضی شد به جای این کارا درسشو بخونه و بیاد دانشگاه... ما که اصلا فکر نمی کردیم که دیپلمشو بگیره... به همین خیال هم این قولو بهش دادیم که اگر بیاد دانشگاه سر دسته گروه خودش میشه... حالا باقی قضیه باشه تا یکی دو روز دیگه... که چه طوری این آقای صِف الله قژه دهنمونو صاف کرد...
دوستان با درود فراوان....مطلب اول را متاسفانه بعلت ناهماهنگی خط و صفحه برای من خواندنی نیست...
ببین آغ آرش عزیز من که اون بالا نوشتم که قربونت...
اگه مانیتورت ۱۷ اینچ نباشه... و ۱۰۲۴*۷۶۸ نباشه این ریختی میشه...
حالا زیاد سخت نگیر