مدتها بود که به اینجا سر نزده بودم... میخواستم یه چیزی رو براتون بگم... البته برای کسایی که دانشجو هستن و میفهمن چی میگم...
وقتی که آدم از فضای درس و امتحان و شور و خر خونی و شب بیدار موندن و جزوه بگیر کپی کن و این حرفا یه دفعه میاد بیرون، و میره به یه فضای ساکت و وارد تابستون میشه! خیلی سخت میشه همه چیز... یه جورایی غیر قابل تحمله این مساله... از طرفی بروبچههای شهرستانی میرن... و از طرفی تو هم تِلِپ میشه کنج اتاق... یه اتاق ساکتِ ساکت... نمیدونی از بیکاری چهکار کنی... میخوای زنگ بزنی فلان رفیقت بری خیابون یه دوری بزنی... یادت میاد که رفته شهرستان، خونشون... کلا از فضای امتحانا خارج شدن و یه دفعه وارد فضای سکوت و فراغت مطلق شدن خیلی سخته... البته من فکر میکردم که فقط برای من اینجوریه. وقتی از احوال بچههای شهرستانی پرسیدم... اونا هم اینجوری هستن... آره یه چیز همگانیه... برای همین توو ذهنم بود که ترم تابستونی بگیرم، اما متاسفانه برای ما حتی یه واحد عمومی هم ارایه نشده... در صورتی که خیلی از بچهها برای ترم تابستونی با اینکه بچه ایلام بودن... چونکه واقعا نسبت به شهرهای دیگه عقب هستیم... رفتن و واحد با دانشگاههای واحد شهرهای دیگه گرفتن... اهواز، کرمانشاه، قم، تهران و ...
خوب چه اشکالی داشت این درس چهار واحدی رو همین جا ارایه میکردن تا مجبور نشیم بریم جای دیگه. بیش از 80-90 درصد بچهها متقاضی گذروندن این درس در طول تابستون بودن... که مجبور شدن یا بزارن ترم بعدی بگیرن یا اینکه برن یه شهر دیگه بگیرن...