امروز صبح یه سری رفتم دانشگاه... که ای کاش هیچ وقت نمی رفتم...
رفتم کارت ورود به جلسمو بگیرم... امروز صبح یه کمی برف بارید.
یه دختره ی بیچاره ای عین من اومده بود کارت بگیره... هنوز اولای برف باریدن بود... آغا چشمتون روز بد نبینه...
بیچاره اون دو سه تا پله آخر رو با معلق اومد پایین...
بیچاره اولاش گیج بود نمیدونست چه بلایی سرش اومده...
من همینجوری مونده بودم که چه کار کنم... گریه کنم... داد بزنم... هوار کنم... یا برم کمک بیارم... بیچاره سرش خونی شده بود...
من دیگه راجع به این مساله هیچ نظری ندارم... فقط این سوال رو می پرسم که چرا باید اینجوری بشه... اون دختره بیچاره چه گناهی داشت...
وضعیت اون طرف(به اصطلاح پارکینگ دانشگاه) جوریه که اگه بخوای ازش رد بشی ناجور گلی میشه...
راستی کی حاضره پاسخگو باشه...
آخ لعنت به هر چی آدم...
قربان شما...لنگدراز...